ERMIAERMIA، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نازنینم دوست دارم

18 ماهگی و خاطرات نوروز 93....

نازدونه من ورودت به 18 ماهگی تاریخ 26 اسفند 92 بود که روزای پایان سال بود و سر مامانت از لحاظ کاری خیلی شلوغ بود تا عصر 27 اسفند سر کار بودم و خدا رو شکر همه کارام کامل شد و دوره مالیمو بستم . صبح روز 28 اسفند که 4 شنبه بود با بابا جون بردمت واسه زدن واکسن 18 ماهگیت و از یه ماه قبلش نگران بودم که چیکار کنم تا اذیت نشی و خیلی تحقیق کردم (آخه شنیده بودم سنگینترین واکسن همینه) خدا رو شکر واکسنتو زدیم و قطره فلجتم بهت دادن (وقتی داشتم آمادت میکردم واسه زدن واکسن به پای چپت شما داشتی با خانوم بهیار صحبت میکردی و میخندیدی و تا درد سوزنو حس کردی زدی زیر گریه با اشک فراوون مثه سرندی پیتی !!!! وقتی داشتم آستینتو میزدم بالا تا واکسن دست ...
19 فروردين 1393

سال 93 مبارک .....

  پسر نازم ...  امسال دومین سالی بود که زمان سال تحویل یه خونواده 3 نفره بودیم که یکی از افراد خونوادمون یه فرشته آسمونی بود به نام ارمیا که خدا ما رو لایق داشتن اون دونسته بود .... خدایا بابت ارزانی داشتن این موهبت الهی به ما تا آخرین نفس سپاسگزارتیم و در لحظه تحویل سال بعد از سلامتی واسه تک تک اعضای خانواده خودم و خونواده همسرم و بودن سایه پدر و مادر جفتمون رو سر ما سه نفر بزرگترین آرزوم واسه همه مردمی که بچه ندارن این بود که اگه خدا صلاح میدونه به همشون یه عروسک سالم و سلامت هدیه بده و زندگیشونو پر از شادی و نشاط کنه و همه مریضا رو مخصوصا بچه های مریضو شفا بده .... الهی آمین   عروسک زیبای مامان ...
18 فروردين 1393

دایره لغات و پیشرفت هوشی ....

زیباترینم  دایره لغاتت با زبون شیرین خودت اینقد بالا رفته که تقریبا همه حرفاتو با اشاره یا با زبون شیرین خودت بهمون میفهمونی ..... تلفظ بعضی کلماتیو که میگی و من یادمه واست مینویسم تا خاطره بمونه واسه وقتی بزرگ شدی   م′م˜ه  --------- عمه                م′مو  ---------  عمو آیه /آله ---------  خاله              دویی --------- دایی گ′ذا ---------  غذا           &nbs...
18 فروردين 1393